از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
Daily thoughts of an Independent Game Developer
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
I tend to keep this blog technical so it would hopefully bear some fruit to someone but there are rare times that I find poems that describe me perfectly and I can’t resist on not putting them here, usually to store them. You, if are not me from the future, may find it useful/amusing/etc. .
It’s by Forough Farrokhzad, was an Iranian poet and film director. She is arguably one of Iran’s most influential female poets of the twentieth century. She was a controversial modernist poet and an iconoclast. Even though today is her birthday, I did not put this to celebrate it:
-فروغ.
I try to keep most of this blog in English, to reach wider audience but there are things that I can’t translate, can’t even localize, because of the deep meanings they have in my language and root they have withing matters that I don’t believe they exist in English.
این نوشته، کنار نوشت یک عکس بود از زمان جنگ، زمان مردانی که رفتند. عکس یک مسیر کوچک پاک سازی شده از یک میدان مین بود، دیوونه ام کرد
کنار راه دو نوار باریک سفید کشیده اند که راه را گم نکنی
تو یک نگاه هم به این نوار ها نمیکنی
صاف میدوی به جلو
راه همان است که تو میروی
ز آنچه روزی در پی اش میرفتم
اکنون میگریزم
من بدان حالت رسیدستم که
با خود می ستیزم
نیما یوشیج
از هر طرف که رفتم؛ جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
…